سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، دوست دارد که بنده اش درباره گناه بزرگ از او [بخشش] بخواهد، و بنده ای را که گناه کوچک راسبُک شمارد، دشمن می دارد . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :42
بازدید دیروز :5
کل بازدید :35053
تعداد کل یاداشته ها : 26
103/9/5
5:15 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خانوم کامپیوتر[6]
من یک معلم ساده هستم، همان معلم ساده ای که هیچ نقطه ندارد..................اگر خوش دارید هر جا نوشتم "فاطمه" اسم قشنگ خودتون رو بذارید و این نامه‌ها رو بخونید.

خبر مایه
این روزها که ماه می آید بالای سر آدمها من زیر سقف آسمان نیستم.
******
امروز دلم برای بچه ها تنگ شده بود . بهونه مدرسه رفتن هم که مهیا. زهرا رو دیدم داشت می رفت! دلم خیلی براش تنگ شده بود صداش کردم و بهش گفتم دلم برات تنگ شده بود.

امروز یاسمن رو هم دیدم دلم برای اون هم تنگ شده بود.

امروز آرتا هم مثل همیشه اومد ازم پرسید: خانوم برم رشته ی کامپیوتر یا نه! گفتم برو. این بار دهمه شه که این سوال رو می پرسه.

کار کردن تو مدرسه ی دولتی یه جور دیگس! نمی دونم چرا جو اونجا حاکم می شه رو رفتار آدم! مخصوصا جلسات اول یه دلهره خاصی داشتم.

یه شاگر دارم که اسمش بهاره ست خیلی خجالتی و آرومه مثل 16 سالگی خودم. شبیه به منه امروز بچه ها گیر داده بودند که دختر منه! گفتم نه بابا دختر خالمه! یک سری از بچه ها باورشون شد.

امروز به یکی از بچه ها گفت خانوم به ما اعتماد ندارید؟ (در رابطه با کاری که انجام میداد این سوال رو پرسید.) گفتم چرا عزیزم اعتماد دارم تو عشق منی! (باز نتونستم جلوی این زبونم رو بگیرم!) اونم گفت خانوم شما هم عشق منی! گفتم با این تفاوت که من از ته قلبم، می گم تو با زبونت می گی.

امروز مریم (شاگرد قدیمیم) اومد کمکم که یه کاری برای مدرسه جدیدم انجام بدم.

امروز دلم لک زده بود برم سر کلاس اولها که معلم نداشتند! اما نشد! کلی کار رو سرم بود.

امروز با اینکه 3 تا مدرسه مختلف رفتم و از 9 صبح تا 8 شب بیرون خونه بودم. خسته نیستم.

امروز برای اولین بار 3 ذقیقه زودتر از زنگ به بچه ها گفتم کامپیوترهاشون رو خاموش کنند چون واقعا عجله داشتم.

< id="Editor_Frame" src="http://www.parsiblog.com/white.htm" width="99%" height="264">
امروز با یکی از شاگردام دعوا کردم یه داد+خط و نشون واسش  کشیدم. همه اش سر کلاس با صدای بلند می خنده. هر دفعه هم از اولین جلسه براش درس رو توضیج می دم. دیگه کفری شده بودم از دستش اما آخر زنگ بخشیدمش! (اصلا این جذبه به من نمیاد!)

امروز روز خوبی بود!

88/9/19::: 1:58 ص
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ با این اوضاع جهان، به نظر شما جنگ آخرالزمان در حال شکل گیریه؟
+ آسمان بار امانت نتواست کشید /قرعه فال به نام من دیوانه زدند.