* تابستان رو به اتمام است.امسال تابستان گرم من هم گذشت و من دور از قیل و قال مدرسه توی خونه کنار دخترونم حسابی زیر کولر باد خوردم.
* تابستانی که گذشت تابستان خوبی بود. الهه که هشت سال از پدر و مادرش دور بود به خانه برگشت. احتمالا لحظه ی خیلی شیرینی بوده که اونها نوه ی 4 سالشونو دیدن! و دامادی که هرگز ندیده بودند رو. خدا کنه که کنار هم خوش باشند.
* تابستان پارسال من 50 نفر از شاگردامو دعوت کردم خونمون که 24 نفرشون تونستند بیاند. امسال هنوز نتونستم که مهمون بازی راه بندازم. اگر بشه خیلی خوبه.
* از اینکه یه مدت کم سر میزدم به کلاس مقدس ناراحت بودم. آخه آیه یکی یکی کلیدهای صفحه کلید لپ تاپم رو کنده بود و باعث شده بود صفحه کلیدم بسوزه. موس لمسیش هم سوخته بود و حسابی کار باهاش سخت بود. مخصوصا تایژ کردن با صفحه کلید آن اسکرین! خلاصه باعث شد که یه لپ تاپ هدیه بگیرم.
* مدرسه امسالم فقط جنته. چند تا مدرسه برای مربی پرورشی بهم ژیشنهاد دادند که رد کردم. بخاطر آیه. نمیتونم تمام وقت برم مدرسه. فاطمه هم که میره مدرسه خیالم ازش راحته.
*هنوز نمیدونم سال دیگه تو جنت معلم کامپیوترم یا مربی پرورشی! دوشنبه جلسه ستمیرم میفهمم.
* دلم برا برو بچه های کلاس مقدس تنگ شده. چه شما چه اونایی که توی مدرسه اند.
* جای کلاسم عوض شده و یه کلاس بهم دادن تو طبقه ی همکف. نزدیک حیاط و نماز خونه. جای خوبیه هم دنجه هم زنگای تفریح بچه ها میتونند بمونند تو کلاس. آخه من دوست ندارم زنگای تفریح برم توی دفتر بشینم. دوست دارم توی کلاس مقدس کنار بچه ها باشم.
در ضمن باید برم کلاسم رو آماده کنم.
*فعلن عرضی نیست!
* سلام فاطمه
فاطمه ی من....
دلم برای تو تنگ است. برای زنگ صدایت که مرا با نام می خوانی . برای د نگاهت روی دیوارهای کلاس مقدس و برای فانوسی که از دستهایمان و نگاهمان شعله میگیرد و جهان را روشن به عشق می کند.